بهانهی این یادداشت، برگزاری مراسمی بود (در28آذر 92) به مناسبت رونمایی کتاب «۱۹۷۰ روز در شماره شش ژان بارت» به قلم دکتر حجتاله ایوبی رایزن بسیار موفق پیشین فرهنگی ایران در فرانسه و رئیس کنونی سازمان سینمایی کشور که نشر ثالث منتشر کرده است. از قضای روزگار، و بخت خوب من، دوران ماموریت ایشان در پاریس مصادف شده بود با بخشی از دوران سفارت بنده در یونسکو. همکاری و همدلی و حمایتهای صادق خرازی، سفیر پرکار و موفق و خوش ذوق ایران در فرانسه اسباب دلگرمی همهی ما بود که شرح زحمات و خدمات او در این مختصر نمیگنجد.
من شاهد بسیاری از آنچه ایوبی در این کتاب آورده (و آنچه فروتنانه نیاورده) بودهام و حرفهای بسیار در باب فعالیتهای آن دوران و بعد از آن دارم که در جای خود گفتنی است. اما چون او فعلا رئیس سازمان سینمائی کشور است میخواهم فراتر از ذکر گذشته، به امیدی برای آینده بپردازم زیرا نه فقط توان پردازش اندیشگی و هنری سینماگران ایران یکی از ظرفیتهای ذی قیمت ما برای تدارک آیندهای بهتر برای کشور است.
قبل از هر چیز دو نکته را عرض میکنم: اول آنکه وزن و اعتباری که تاریخ به نام ایران و تمدن ایرانی داده است سرمایهای نیست که بشود به آسانی در لحظه ایجاد کرد یا در لحظه از میان برد. یادمان باشد که این سرمایه فقط اسباب تفاخر به گذشته نیست بلکه اسباب امنیت استراتژیک کشور در آینده نیز میتواند باشد مشروط بر آنکه جوهر هنر و کاربرد آن را بشناسیم و به اهلش بسپاریم. دوم آنکه بیرون کشیدن گنج نهفته در فلات استعدادهای هنری و خلاقِ نیروی انسانی کشور از زیر آوار غفلت یا غرض، و تبدیل آن به سرمایهی بالفعل، عامل پرقدرتی است برای پشتیبانی از تمامیت و امنیت کشور در مقابل مخاطرات جهانی و مشکلات منطقهای.
فریادا که هنوز هم بعضی ارباب منصب و مسند توجه نمیفرمایند که در جهان امروز، مظاهر فرهنگی و تمدنی فقط جنبۀ تزیینی و نمایشی و تفاخر تاریخی ندارند، بلکه ظرفیت ایجاد مصونیت استراتژیک دارند. یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد. این یادداشت کوتاه هم جای شرح و بسط نیست. شاید هم اصلا لازم نباشد چون:
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست ولی محرم اسرار کجاست؟
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست؟
********
سخنرانان محترم مراسم رونمائی فوق الذکر هم، به ظرافت و دقت، گفتنیهای بجا فرمودند. بنده هم به اقتفای آنان میروم و نکتههایشان را پژواک میدهم و عرض عرض میکنم که وقتی یک مسول فرهنگی رسمی توان استفادهی درست از ظرفیت هنر و هنرمند را ندارد، و اصلا در چنین قد و قوارهای نیست، لاجرم به کار هنرمند به چشم ابزار تبلیغاتی برای موقعیت یا نظر خود نگاه میکند. هنرمند هم حساس است و این را به خوبی حس میکند - که اگر حس نکند که هنرمند نیست؛ اعصابش بهم میریزد؛ حالش بد میشود؛ و میگریزد؛ و حتی موضع میگیرد.
اما وقتی میبیند که یک مسئول اینطور نگاه نمیکند. بلکه بالعکس، امکانات خود را در خدمت هنر کشور و برای عزت کشور قرار میدهد، میشکفد؛ میبالد؛ میتراود؛ و گرم پای به میدان میگذارد. و این حس را میگیرد که «من» مطرح نیست بلکه «ایران» و «مردم» و «معنویت» مطرح است. با چنین نگاهی است که مدیران حوزۀ فرهنگ و هنر میتوانند پایگاهها و نهادهای فرهنگی را از تنگنای انحصار بازیگران صرفا کارمند خارج کنند و میدان را برای شکوفائی همۀ استعدادهای درخشان جامعه بگسترانند.
*******
این اصل را نباید از یاد ببریم که برای هنرمندِ اصیلِ خلاق، لازمهی کار بهتر حال بهتر است. نگاهی به زیبائی و شکوه و وقار میراث فرهنگی مادی و معنوی و زبانی که در پهنۀ ایران کهن برجای مانده است به ما میگوید که گویا خالقان آن آثار حال خوشی داشتهاند. از حال بد که قال خوش نمیزاید. مولانا چه نکتۀ بزرگی را چه ساده و کوتاه باز گفته است:
فکری بُدست افعالها، خاکی بُدست این مالها
قالی بُدست این حالها، حالی بُدست این قالها
پس قابل درک است که چرا انتظار هنرمندان و از جمله سینماگران ما این است که کمک کنیم که حالشان بهتر باشد تا کارشان هم بهتر شود. حال خوبشان را نگیریم. مگر میشود از یک طرف، با هزار زبان و هزار نشان به صاحب هنر و اندیشهای حالی کنی که او را قبول نداری و از او حذر میکنی و میگریزی، و از طرف دیگر از او انتظار داشته باشی که یار و همکار و همدل باشد و هرچه دارد در طبق اخلاص پیش بیاورد؟
البته میشود جمعی محدود و بیخاصیت را جمع کرد و سخنرانی فرمود و برای دستگاه متبوع خود هم با عکس و تفصیلات گزارشی سر هم کرد. اما مسلما نه پیوندی ایجاد میشود و نه همزبانی. تا چه رسد به همدلی:
هم زبانى خویشى و پیوندى است
مرد با نامحرمان چون بندى است
اى بسا هندو و ترک هم زبان
اى بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمى خود دیگر است
هم دلى از هم زبانى بهتر است
غیر نطق و غیر ایما و سجل
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
باور کنیم که در شهر هنر، «حصاری به سواری گیرند». جهان امروز با فن آوری ارتباطی و هنر تصویر و سینما - که تکیهی این یادداشت بر ارجمندی جایگاه آن است - میتواند صد هزاران ترجمان دل پر نور و پر غوغای تمدن و فرهنگ ما را به دلهای جهانیان بنشاند. کاش روزی را ببینیم که استعدادهای شگفت سینماگران ایران چنان بشکفند که نه فقط در درون مرزهای حساسیتها و نیازهای مردم ایران، که در حوزهی نیازهای جامعهی بشری به سامان دادن گفتمانِ محرمی فطرتها کمک کند و به عرصهی عرضهی صد هزاران ترجمان دل بپردازد.
اصالت گفتمان دینی ما هم همان اصالت گفتمان فطرت آدمی است:
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَـکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ. یعنی: پاکدلانه به دین روی بیاور، همان فطرت خدائی که آفرینش مردمان بر آن است، در آفرینش الهی تغییری راه ندارد، دین استوار این است، اما بیشترینه مردم نمیدانند. (۳۰: سورۀروم). به عمق عبارت توضیحی «لا تبدیل لخلق الله» در زبان وحی بیندیشیم. گسترهای عظیم در اعجاز ایجاز دلربای قرآن کریم.
باور کنیم که نه فقط آبروی فرهنگی و معنوی ما که امنیت و اقتدار مملکت از این موهبت سود خواهد برد. و به ما این توان را خواهد داد که به عنوان یک کشور صاحب نظر برای مشارکت در مسائل فراوان و مشترک اجتماعی و فرهنگی و انسانی همهی بنی آدم قد برافرازیم. هم سینمای ما این ظرفیت را دارد و هم فرهنگ و تاریخی ما این کشش را. این زیبندهی جایگاه تمدنی ایران است و استعدادهای ایرانی شایستۀ آن.
********
دارم بیتکلف مینویسم این یادداشت را. و با عجله. از کمی وقت. پس راه را بر ذکر تاثیر نزدیکترین تصویر که ذهنم را کلافه کرده است نمیبندم. همین دیروز در تلویزیونها می دیدم صحنههای آوارگان سوریه را در این سرما. پس از صد و ده سال در مصر برف آمده. سرمائی بیسابقه همۀ آن منطقه را بیتاب کرده. گرسنگی و بیخانمانی و بیپناهی. شش و نیم میلیارد دلار از سازمان ملل تقاضای کمک اظطراری شده است. این بزرگترین رقم تقاضا از این نوع در سازمان ملل است. اما این فقط بخشی از فاجعه است که به چشم میآید. بسیاری از ابعاد داستان پنهان است.
مثلا، چون از جهت سوابق کاری، با بررسی موضوع آموزش و مشکلات آن در حوزۀ بین المللی سر و کار داشتهام، داشتم فکر میکردم که وضع تحصیل و آموزش فرزندان این دو میلیون آواره چه میشود؟ ما چه میتوانیم بکنیم تا توجه جهان را به ابعاد پنهان فاجعه نیز جلب کنیم؟ فکر میکنم توان سینماگران ما، و بخصوص مستند سازان ما، در این میان استثنائی و کارساز است. یونسکو، بالقوه، یکی از دروازههای انتقال تاثیر این هنر است برای ایجاد حساسیتهای نهادینه نسبت به این فاجعۀ آموزشی و پیدا کردن راههای جبرانی. دستگاه دیپلماسی ما در بعد سیاسی و رسمی دارد کار خود را میکند. اما، در جهان امروز، دیپلماسی عمومی ابزار بسیار قدرتمندی است.
فکر میکنم در مجموعهی سینمای ایران، این توانِ اندیشگی و تکنیکی و تصویر پردازی نهفته است که بتواند بازوی دیپلماسی عمومی قدرتمندی در ایجاد این تحرک در چارچوب سند ملل متحد در اهداف هزارۀ سوم در بعد آموزشی آن باشد. چرا که نه؟ و فکر میکنم منزلت واقعی ایران تاریخی و معنوی این را ایجاب میکند. نگاه به اینهمه استعدادهای متنوع و خلاقِ سینمائی که در کشور ما میجوشد، این آرزو را نیز در دل مشتاقانِ سربلندی این مرز و بوم میجوشاند که روزی توان جمعی سینمائی ما، علاوه بر گذر از مشکلات امروز خود در داخل، بتواند بازوی موثر دیپلماسی عمومی کشور در مقابل دشمنانِ تمامیت ارضی و امنیت و احترام این کهن سرای عزت و حرمت نیز باشد.
سینمای ایران این توانِ نهان را در خود دارد که، علاوه بر شانی که اکنون دارد، معرف سامان دادن به یک گفتمان دیپلماسی سینمائی برای انسان و عدالت در سطح جامعهی بشری نیز بشود. و در نهادهای آموزشی بینالمللی مرجعیت معنوی تصویری و اندیشگی پیدا کند. رگههای این نوع توانائی و ژرف نگری و نو آوری و بدیع انگاری، در آثار سینماگران برجستۀ ما بارز است. جهانِ امروز جهانِ قدرت تصویر است، قدرتِ زبان. تصویر زبان است.
زبان در جهانِ امروز یکی از منابعِ قدرت است. منظورم زبان به معنای وسیع آن است. تکرار میکنم که این مهم، به منزلهی افزایش عمق استراتژیک ما در امنیت ملی است. اگر این راه باز شود، به سهم خود، متعاقبا توضیح خواهم داد که چرا و چگونه این ترفیع گفتمانی، نه تنها منزلت جهانی ما، که سطح مصونیت و اقتدار ملی ما را نیز ارتقاء خواهد بخشید.
********
بگذارید پیشاپیش راهِ یک بهانهی مرسوم را هم ببندم و آن اینکه در بسیاری از نهادهای کشور ما، همینکه صحبت از لزوم حرکتی میشود، اول از همه، میگویند بودجه! باور بفرمائید که مشکل مملکت بودجه نیست. مشکل مدیریت منابع است. مثال متناسب با این نوشته همین کارنامه موفق رایزنی فرهنگی ما در پاریس در دورانی است که در بالا اشاره شد. فکر نکنید بودجه و امکانات مادی گسترده و خاصی داده بودند. نه کم و بیش همان بودجه معمول رایزنی بود و همان منابع.
اما ایوبی توانست امکانات خفته را بیدار کند: امکانات شهرداریهای پاریس، کاخ ورسای، کلیسای سن سولپیس و میدان جلوی آن، یونسکو، و ارتباطات از یک طرف، و جلب محبت و همکاری نیروها و استعدادها و ظرفیتهای مغفول در داخل کشور از طرف دیگر. مدیریت منابع یعنی همین. وقتی راه را درست انتخاب شود، خود راه بگویدت که چون باید رفت. امیدوارم ایوبی از سنگ اندازیهای این عرصهی پر بلا خسته نشود. و سینماگران ما نیز.
29 آذر 1392
* احمد جلالی پیش از این رئیس کنفرانس عمومی یونسکو، رئیس مجمع عمومی کنوانسیون میراث جهانی در یونسکو، و سفیر ایران در این سازمان بوده است